نکتههای برجسته از سيره امام علی(عليه السلام)
در جريان شورای شش نفری که به دستور عمر برای انتخاب خليفه بعد از او تشکيل شد، عبدالرّحمان بن عوف که خود را از خلافت معذور داشته بود ظاهراً در مقام بی طرفی قرار گرفت و نامزدی خلافت را در امام علی و عثمان منحصر دانست و بر آن شد تا در ميان آنان يکی را برگزيند.از علی خواست تا با او به کتاب خدا و سنّت رسول الله و روش ابوبکر و عمر بيعت کند. امّا امام علی(عليه السلام) فرمود: «من بر اساس کتاب خدا و سنّت رسول خدا و طريقه و روش خود در اين کار میکوشم.»امّا همين مسأله چون به عثمان پيشنهاد شد، در دم پذيرفت و به آسانی به خلافت رسيد.
امام علی(عليه السلام) پس از قتل عثمان آن گاه که بنا به درخواست اکثريت قاطع مردم مسلمان، ناچار به پذيرش رهبری بر آنان گرديد، در شرايطی حکومت را به دست گرفت که دشواریها در تمام زمينهها آشکار شده بود، ولی امام با همه مشکلات موجود، سياست انقلابی خود را در سه زمينه: حقوقی، مالی واداری، آشکار کرد.
الف ـ در عرصه حقوقی:اصلاحات او در زمينه حقوقی، لغو کردن ميزان برتری در بخشش و عطا و يکسانی و برابر دانستن همه مسلمانها در عطايا و حقوق بود و فرمود: «خوار نزد من گرامی است تا حقّ وی را باز ستانم، و نيرومند نزد من ناتوان است تا حقّ ديگری را از او بگيرم.»
ب ـ در عرصه مالی:امام علی(عليه السلام) همه آنچه را که عثمان از زمينها بخشيده بود و آنچه از اموال که به طبقه اشراف هبه کرده بود، مصادره نموده و آنان را در پخش اموال به سياست خود آگاه ساخت، و فرمود: «ای مردم! من يکی از شمايم، هر چه من داشته باشم شما نيز داريد و هر وظيفه که بر عهده شما باشد بر عهده من نيز هست. من شما را به راه پيغمبر میبرم و هر چه را که او فرمان داده است در دل شما رسوخ میدهم. جز اين که هر قطعه زمينی که عثمان آن را به ديگران داده و هر مالی که از مال خدا عطا کرده بايد به بيت المال باز گردانيده شود. همانا که هيچ چيز حقّ را از ميان نمیبرد، هر چند مالی بيابم که با آن زنی را به همسری گرفته باشند و کنيزی خريده باشند و حتّی مالی را که در شهرها پراکنده باشند آنها را باز میگردانم. در عدل، گشايش است و کسی که حقّ بر او تنگ باشد، ستم بر او تنگتر است.»
ج ـ در عرصه اداری:امام علی(عليه السلام) سياست اداری خود
را با دو کار عملی کرد:
عزل واليان عثمان در شهرها.
واگذاشتن زمامداری به مردانی که اهل دين و پاکی بودند.
به همين جهت فرمان داد تا عثمان بن حنيف، والی بصره گردد و سهل بن حنيف، والی شام، و قيس بن عباده، والی مصر و ابو موسی اشعری، والی کوفه، و درباره طلحه و زبير که بر کوفه و بصره ولايت داشتند نيز چنين کرد و آنها را با ملايمت از کار بر کنار ساخت.
امام(عليه السلام) معاويه را عزل نمود و حاضر به حاکميّت چنان عنصر ناپاکی بر مردم شام نبود. موضع امام در آن شرايط و اوضاع، هجوم به معاويه و پاکسازی او از نظر سياسی بود.
او خويشتن را مسئول میديد که مسقيماً انشعاب و کوشش در تمرّد و سر پيچی غير قانونی را از بين ببرد و اين خلل را معاويه و خطّ بنی اميّه به وجود آورده بودند. امام(عليه السلام)میبايست اين متمرّدان را پاکسازی کند; زيرا پاکسازی کالبد اسلام از آن پليدیها، وظيفه امام بود; هر چند امری دشوار مینمود. به عبارت ديگر علّت عزل معاويه و اعلان جنگ بر ضدّ او، انگيزه مکتبی بود که انگيزه ای بزرگ به شمار میرفت.
و بدين گونه امام علی(عليه السلام)در دو ميدان نبرد میکرد: ميدانی بر ضدّ تجزيه سياسی و ميدانی بر ضدّ انحراف داخلی در جامعه اسلامی، انحرافی که در نتيجه سياست سابق از جبهه گيری غير اسلامی شکل گرفته بود. و از اينجا ارزش کارهای امام(عليه السلام) در پاکسازی آن اوضاع منحرف و باز ستاندن اموال از خائنان، بی هيچ نرمی و مدارا، آشکار میگردد.
امام علی(عليه السلام) میفرمود: «همانا که معاويه خطّی از خطهای اسلام و مکتب بزرگ آن را نشان نمیدهد بلکه جاهليّت پدرش ابوسفيان را مجسّم میسازد. او میخواهد موجوديّت اسلام را به چيزی ديگر تبديل سازد و جامعه اسلامی را به مجمعی ديگر تغيير دهد، میخواهد جامعه ای بسازد که به اسلام و قرآن ايمان نداشته باشند. او میخواهد «خلافت» به صورت حکومت قيصر و کسری در آيد.»با همه مشکلاتی برای که امام(عليه السلام) پيش آمد آن حضرت از مسير خويش عقب نشينی نکرد، بلکه در خطّ خويش باقی ماند و کار ضربه زدن به تجزيه طلبان را تا پايان زندگانی شريف خود ادامه داد و تا آن دم که در مسجد کوفه به خون خويش در غلطيد، برای از بين بردن تجزيه، با سپاهی آماده حرکت به سوی شام بود تا سپاهی را که از باقی سپاهيان اسلام جدا شده بود و به رهبری معاويه اداره میشد از بين ببرد.
بنابراين امام(عليه السلام) در چشم مسلمانان آگاه تنها کسی بود که میتوانست پس از عميق شدن انحراف و ريشه دوانيدن آن در پيکره اسلام، دست به کار شود و با هر عامل جور و تبعيض و انحصار طلبی بجنگد.