logo

امام و مسابقه تيراندازی

هشام بن عبدالملک تصميم گرفت امام باقر را به مسابقه تيراندازی فرا خواند تا به واسطه شکست او در مسابقه، امام را در نظر مردم حقير و کوچک جلوه دهد! به همين جهت پيش از ورود امام(عليه السلام) به قصر خلافت، عدّه ای از درباريان را واداشت نشانه ای نصب کرده مشغول تيراندازی گردند. امام باقر وارد مجلس شد و اندکی نشست. ناگهان هشام رو به امام کرد و گفت: آيا مايليد در مسابقه تيراندازی شرکت نماييد؟ حضرت فرمود: من ديگر پير شده ام و وقت تيراندازیام گذشته است، مرا معذور دار. هشام که خيال می‌‌کرد فرصت خوبی به دست آورده و امام باقر را با شکست مواجه ساخته است، اصرار و پافشاری کرد و وی را سوگند داد و همزمان به يکی از بزرگان بنی اميّه اشاره کرد که تير و کمان خود را به آن حضرت بدهد.

امام(عليه السلام) دست برد و کمان را گرفت و تيری در چلّه کمان نهاد و نشانه گيری کرد و تير را درست به قلبِ هدف زد! آن گاه تير دوم را به کمان گذاشت و رها کرد و اين بار تير در چوبه تير قبلی نشست و آن را شکافت! تير سوم نيز به تير دوم اصابت کرد و به همين ترتيب نُه تير پرتاب نمود که هر کدام به چوبه تيرِ قبلی خورد!اين عمل شگفت انگيز، حاضران را به شدّت تحت تأثير قرار داده، اعجاب و تحسين همه را برانگيخت.

هشام که حساب‌هايش غلط از آب درآمده و نقشه اش نقش بر آب شده بود، سخت تحت تأثير قرار گرفت و بی اختيار گفت: آفرين بر تو ای اباجعفر! تو سر آمد تير اندازان عرب و عجم هستی، چگونه می‌‌گفتی پير شده ام ؟! آن گاه سر به زير افکند و لحظه ای به فکر فرو رفت. سپس امام باقر و فرزند برومندش امام صادق(عليه السلام) را در جايگاه مخصوص کنار خود جای داد و فوق العاده تجليل و احترام کرد و رو به امام کرد و گفت: قريش از پرتو وجود تو شايسته سروری بر عرب و عجم است. اين تيراندازی را چه کسی به تو ياد داده است و در چه مدّتی آن را فرا گرفته ای ؟ حضرت فرمود: می‌‌دانی که اهل مدينه به اين کار عادت دارند، من نيز در ايّام جوانی مدّتی به اين کار سرگرم بودم ولی بعد آن را رها کردم، امروز چون تو اصرار کردی ناگزير پذيرفتم. هشام گفت: آيا جعفر نيز مانند تو در تيراندازی مهارت دارد؟ امام فرمود: ما خاندان، اکمال دين و اتمام نعمت را که در آيه «أَلْيَوْمَ أکمَلْتُ لَکمْ دينَکمْ» آمده از يکديگر به ارث می‌‌بريم و هرگز زمين از چنين افرادی خالی نمی‌‌ماند.