logo

احترام به افكار عمومی‌

رسول خدا(صلی الله عليه وآله وسلم) در موضوعاتی كه به وسيله وحی و نصِّ قرآن، حكم آن معيّن شده بود، اعمّ از عبادت و معاملات، چه برای خود و ديگران، حقِّ مداخله قائل نبود و اين دسته از احكام را بدون چون و چرا به اجرا در می‌آورد; زيرا تخلّف از آن احكام، كفر به خداست: «وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللهُ فَاؤُلئِكَ هُمُ الْكافِروُنَ»; «و كسانی كه به آنچه خدا فرو فرستاده داوری نكرده اند ، آنان خود كفر پيشه گانند .»امّا در موضوعات مربوط به كار و زندگی، اگر جنبه فردی داشت و در عين حال يك امر مباح و مشروع بود، افراد، استقلال رأی و آزادی عمل داشتند.

كسی حقّ مداخله در كارهای خصوصی ديگری را نداشت، و هر گاه مربوط به جامعه بود حقّ اظهار رأی را برای همه محفوظ می‌دانست و با اين كه فكر سيّال و هوش سرشارش در تشخيص مصالح امور بر همگان برتری داشت، هرگز به تحكّم و استبدادِ رأی رفتار نمی‌كرد و به افكار مردم بی اعتنايی نمی‌نمود.

نظر مشورتی ديگران رامورد مطالعه و توجّه قرار می‌داد و دستور قرآن مجيد را عم تأييد نموده و می‌خواست مسلمين اين سنّت را نصب العين خود قرار دهند.

در جنگ بدر در سه مرحله، اصحاب خود را به مشاوره دعوت نموده و فرمود نظر خودتان را ابراز كنيد. اوّل درباره اين كه اصحاب با قريش بجنگند و يا آنها را به حال خود ترك كرده و به مدينه مراجعت كنند. همگی جنگ را ترجيح دادند و آن حضرت تصويب فرمود. دوم محّل اردوگاه را به معرض مشورت گذارد كه نظر حباب بن منذر مورد تأييد واقع شد. سوم در خصوص اين كه با امرای جنگ چه رفتاری شود به شور پرداخت. بعضی كشتن آنها را ترجيح دادند و برخی تصويب نمودند آنها را در مقابل فديه آزاد نمايند و رسول اكرم(صلی الله عليه وآله وسلم)با گروه دوم موافقت كرد.

در جنگ اُحد روش مبارزه را در معرض شور قرار داد كه آيا در داخل شهر بمانند و به استحكامات دفاعی بپردازند و يا در بيرون شهر اردو بزنند و جلوی هجوم دشمن را بگيرند، كه شقّ دوم تصويب شد.

در جنگ احزاب، شورايی تشكيل داد كه در خارج مدينه آرايش جنگی بگيرند و يا در داخل شهر به دفاع بپردازند. پس از تبادل نظر بر اين شدند كه كوه سلع را تكيه گاه قرار داده و در پيشاپيش جبهه جنگ، خندق حفر كنند و مانع هجوم دشمن گردند.

در غزوه تبوك امپراطور روم از نزديك شدن مجاهدان اسلام به سر حدّ سوريه به هراس افتاده بود و چون به لشكر خود اعتماد نداشت به جنگ اقدام نمی‌كرد. رسول خدا(صلی الله عليه وآله وسلم) به مشورت پرداخت كه آيا پيشروی كند و يا به مدينه برگردند كه بنا به پيشنهاد اصحاب، مراجعت را ترجيح داد.

چنان كه می‌دانيم همه مسلمانان به عصمت و مصونيّت او از خطا و گناه، ايمان داشتند و عمل او را سزاوار اعتراض نمی‌دانستند، ولی در عين حال، رسول اكرم(صلی الله عليه وآله وسلم)انتقاد اشخاص را ـ اگر چه انتقاد بی مورد ـ با سعه صدر تلقّی می‌نمود و مردم را در تنگنای خفقان و اختناق نمی‌گذاشت و با كمال ملايمت با جواب قانع كننده، انتقاد كننده را به اشتباه خود واقف می‌كرد. او به اين اصل طبيعی اذعان داشت كه آفريدگار مهربان، وسيله فكر كردن و سنجيدن و انتقاد را به همه انسانها عنايت كرده و آن را مختصّ به صاحبان نفوذ و قدرت ننموده است. پس چگونه می‌توان حقّ سخن گفتن و خرده گرفتن را از مردم سلب نمود؟ آن حضرت به ويژه دستور فرموده است كه هر گاه زمامداران، كاری بر خلاف قانون عدل مرتكب شدند، مردم در مقام انكار و اعتراض بر آيند.

رسول اكرم(صلی الله عليه وآله وسلم) به لشكری از مسلمانان مأموريت جنگی داد و شخصی را از انصار به فرماندهی آنها نصب كرد. فرمانده در ميان راه بر سر موضوعی بر آنها خشمگين شد و دستور داد هيزم فراوانی جمع كنند و آتش بيفروزند. همين كه آتش برافروخته شد گفت: آيا رسول خدا به شما تأكيد نكرده است كه از اوامر من اطاعت كنيد؟ گفتند: بلی. گفت: فرمان می‌دهم خود را در اين آتش بيندازيد. آنها امتناع كردند. رسول اكرم(صلی الله عليه وآله وسلم) از اين ماجرا مستحضر شد فرمود: «اگر اطاعت می‌كردند برای هميشه در آتش می‌سوختند! اطاعت در موردی است كه زمامداران مطابق قانون دستوری بدهند.»

در غزوه حنين كه سهمی‌ از غنائم را به اقتضای مصلحت به نو مسلمانان اختصاص داد، سعد بن عباده و جمعی از انصار كه از پيشقدمان و مجاهدان بودند زبان به اعتراض گشودند كه چرا آنها را بر ما ترجيح دادی؟ فرمود: همگی معترضين در يك جا گِرد آيند، آن گاه به سخن پرداخت و با بيانی شيوا و دلنشين آنها را به موجبات كار، آگاه نمود، به طوری كه همگی به گريه افتادند و پوزش خواستند.

همچنين در اين واقعه، مردی از قبيله بنی تميم به نام حُرقوص (كه بعدها از سردمداران خوارج نهروان شد) اعتراض كرده، بالحن تشدّد گفت: به عدالت رفتار كن! عمر بن خطاب از گستاخی او برآشفت و گفت: اجازه بدهيد هم اكنون گردنش را بزنم! فرمود: نه، او را به حال خودش بگذار و رو به سوی او كرده و با خونسردی فرمود: «اگر من به عدالت رفتار نكنم چه كسی رفتار خواهد كرد؟»در صلح حديبيّه عمربن خطّاب در خصوص معاهده آن حضرت با قريش انتقاد می‌نمود كه چرا با شرايط غير متساوی پيمان می‌بندد؟ رسول اكرم با منطق و دليل، نه با خشونت، او را قانع كرد.

رسول اكرم(صلی الله عليه وآله وسلم) با اين روش خود، عدل و رحمت را به هم آميخته بود و راه و رسم حكومت را به فرمانروايان دنيا می‌آموخت تا بدانند كه منزلت آنها در جوامع بشری مقام و مرتبه پدر مهربان و خردمند است نه مرتبه مالك الرّقابی! و می‌بايد همه جا صلاح امر زير دستان را در نظر بگيرند نه اينكه هوس‌های خودشان را بر آنها تحميل نمايند.

می‌فرمود: «من به رعايت مصلحت مردم از خود آنها نسبت به خودشان اولی و شايسته ترم و قرآن كريم مقام و منزلت مرا معرّفی كرده است أَلنَّبِی أَوْلی بِالْمُؤْمنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ پس هر كس از شما از دنيا برود چنانچه مالی از خود بجا گذاشته، متعلّق به ورثه اوست و هر گاه وامی‌ داشته باشد و يا خانواده مستمند و بی پناهی از او بازمانده باشد دَيْنِ او بر ذمّه من و سرپرستی و كفالت خانواده اش بر عهده من است.»آری، اين است سيمای صميمی‌ و چهره تابناك پيامبر بزرگوار اسلام، و چنين است سيره عملی آن حضرت.

او كسی است كه اخلاق انسانی و ملكات عاليه را در زمانی كوتاه آن چنان در دل مسلمين گسترش داد كه از هيچ، همه چيز را ساخت! او با رفتار و كردارش گردن كشان عرب را به تواضع، و زورگويان را به رأفت، و تفرقه افكنان را به يگانگی، و كافران را به ايمان، و بت پرستان را به توحيد، و بی پروايان را به پاكدامنی، و كينه توزان را به بخشايش، و بيكاران را به كار و كوشش، و درشتگويان و درشتخويان را به نرمخويی، و بخيلان را به ايثار و سخاوت، و سفيهان را به عقل و درايت، رهنمون و آنان را از جهل و ضلالت، به سوی علم و هدايت رهبری فرمود.

صَلَواتُ اللهِ وَ سَلامُهُ عَلَيْهِ وَ عَلی آلِهِ اَجْمَعينَ.