اخلاق و سيره پيامبر اكرم(صلی الله عليه وآله وسلم)
رسول اكرم(صلی الله عليه وآله وسلم) كاملترين انسان و بزرگ و سالار تمام پيامبران است. در عظمت آن حضرت همين بس كه خداوند متعال در قرآن مجيد او را با تعبير «يا ايّها الرّسول» و «يا ايّها النّبی» مورد خطاب قرار میدهد و او را به عنوان انسانی الگو برای تمام جهانيان معرّفی مینمايد: «لَقَدْ كانَ لَكُم في رَسُول اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»; «در [سيره و سخن] پيامبر خدا برای شما الگوی نيكويی است.» او به حقّ دارای اخلاقی كامل و جامعِ تمام فضايل و كمالات انسانی بود.
خدايش او را چنين میستايد: «إِنّك لَعَلی خُلُق عَظيم»; «ای پيامبر تو دارای بهترين اخلاق هستی.» «وَلَوْ كُنْتَ فَظّاً غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ»; «اگر تندخو و سخت دل میبودی مردم از اطرافت پراكنده میشدند.» از اين رو، يكی از مهمترين عوامل پيشرفت اسلام، اخلاق نيكو و برخورد متين و ملايم آن حضرت با مردم بود. در طول زندگانی او هرگز ديده نشد وقتش را به بطالت بگذراند. در مقام نيايش هميشه میگفت: «خدايا از بيكارگی و تنبلی و زبونی به تو پناه میبرم.»، و مسلمانان را به كار كردن تحريض مینمود.
او هميشه جانب عدل و انصاف را رعايت میكرد و در تجارت به دروغ و تدليس، متوسّل نمیشد و هيچ گاه در معامله سختگيری نمیكرد و با كسی مجادله و لجاجت نمینمود و كار خود را به گردن ديگری نمیانداخت.
او صدق گفتار و ادای امانت را قوام زندگی میدانست و میفرمود: اين دو در همه تعاليم پيغمبران تأكيد و تأييد شده است. در نظر او همه افراد جامعه، موظّف به مقاومت در برابر ستمكاران هستند و نبايد نقش تماشاگر داشته باشند.
میفرمود: برادرت را چه ظالم باشد و چه مظلوم، ياری نما! اصحاب گفتند: معنی ياری كردن مظلوم را دانستيم، ولی ظالم را چگونه ياری كنيم؟ فرمود: دستش را بگيريد تا نتواند به كسی ستم كند!خواننده گرامی! از آنجا كه ما در روزگار تباهی اخلاق و غلبه شهوات و آفات به سر میبريم، مناسب است كه در اينجا سيمای صميمی پيامبرانِ الهی را عموماً و چهره تابناك و حقيقتِ انسانی محمّد پيامبر اسلام را خصوصاً در تابلوی تاريخی مستند و شكوهمندی بيابيم كه به حقّ در عصر ما برترين تصوير انسانی نزديك به حقيقت از آن حضرات است.
منشور سه بُعدی تاريخ، سه چهره را نشان میدهد: قيصران، فيلسوفان و پيامبران. پيامبران سيمايی دوست داشتنی دارند، در رفتارشان صداقت و صميميّت بيشتر از اُبّهت و قدرت پيداست، از پيشانيشان پرتو مرموزی كه چشمها را خيره میدارد ساطع است ، پرتويی كه همچون لبخندِ سپيده دم محسوس است امّا همچون راز غيب مجهول. ساده ترين نگاهها آن را به سادگی میبينند امّا پيچيده ترين نبوغها به دشواری میتوانند يافت.
روحهايی كه در برابر زيبايی و معنا و راز حسّاسند، گرما و روشنايی و رمز شگفت آن را همچون گرمای يك «عشق»، برق يك «امّيد» و لطيفه پيدا و پنهان زيبايی حس میكنند و آن را در پرتو مرموز سيمايشان، راز پرجذبه نگاهشان و طنين دامن گستر آوايشان، عطر مستیبخش انديشه شان ، راه رفتنشان، نشستنشان، سخنشان، سكوتشان و زندگی كردنشان میبينند، میيابند و لمس میكنند و به روانی و شگفتی، «الهام» در درونشان جريان میيابد و از آن پُر، سرشار و لبريز میشوند.
و اين است كه هر گاه بر بلندی قلّه تاريخ برآييم انسانها را هميشه و همه جا در پی اين چهرههای ساده امّا شگفت میبينيم كه «عاشقانه چشم به آنان دوخته اند.» ابراهيم، نوح، موسی و عيسی، پيامبران بزرگِ تاريخ اين چنين بوده اند ، امّا محمّد(صلی الله عليه وآله وسلم)كه خاتم الانبيا است چگونه است؟«در برابر كسانی كه با وی به مشاجره برمیخاستند وی تنها به خواندن آياتی از قرآن اكتفا میكرد و يا عقيده خويش را با سبكی ساده و طبيعی بيان میكرد و به جدل نمیپرداخت. زندگیاش، پارسايان و زاهدان را به ياد میآورد. ذگرسنگی را بسيار دوست میداشت و شكيباييش را بر آن میآزمود.
گاه خود را چندان گرسنه میداشت كه بر شكمش سنگ میبست تا آزارِ آن را اندكی تخفيف دهد. در برابر كسانی كه او را میآزردند چنان گذشت میكرد و بدی را به مِهر پاسخ میداد كه آنان را شرمنده میساخت. هر روز، از كنار كوچه ای كه میگذشت، يهودیای طشت خاكستری گرم از بام خانه بر سرش میريخت و او بیآنكه خشمگين شود، به آرامی رد میشد و گوشه ای میايستاد و پس از پاك كردن سر و رو و لباسش به راه میافتاد. روز ديگر با آنكه میدانست باز اين كار تكرار خواهد شد مسير خود را عوض نمیكرد. يك روز كه از آنجا میگذشت با كمال تعجّب از طشت خاكستر خبری نشد! محمّد با لبخند بزرگوارانه ای گفت: رفيق ما امروز به سراغ ما نيامد! گفتند: بيمار است. گفت: بايد به عيادتش رفت. بيمار در چهره محمّد كه به عيادتش آمده بود چنان صميميّت و محبّت صادقانه ای احساس كرد كه گويی سالها است با وی سابقه ديرين دوستی و آشنايی دارد. مرد يهودی در برابر چنين چشمه زلال و جوشانی از صفا و مهربانی و خير، يكباره احساس كرد كه روحش شسته شد و لكّههای شومِ بدپسندی و آزارپرستی و ميل به كجی و خيانت از ضميرش پاك گرديد.
چنان متواضع بود كه عرب خودخواه و مغرور و متكبّر را به اعجاب وامیداشت. زندگیاش، رفتارش و خصوصيّات اخلاقیاش محبّت، قدرت، خلوص، استقامت و بلندی انديشه و زيبايی روح را الهام میداد. سادگی رفتارش و نرمخويی و فروتنیاش از صلابت شخصيّت و جذبه معنويتش نمیكاست. هر دلی در برابرش به خضوع مینشست و هر غروری از شكستن در پای عظمتِ زيبا و خوبِ او سيراب میشد. در هر جمعی برتری او بر همه نمايان بود.»

