سفر امام رضا(عليه السلام) به ايران
مأمون که در زمان پدرش از طرف وی والی خراسان بود، بعد از درافتادن با برادرش امين و کشتن او، مرکز خلافت را از بغداد به مرو منتقل کرد. بعد از استقرار حکومت مطلقه، دو چيز او را واداشت که از امام علی بن موسی الرّضا(عليه السلام) دعوتی مصرّانه به عمل آورد تا حضرت را به زور و اکراه هم که شده به مقرّ حاکميّت خود بکشاند:۱ـ خالی بودن دستگاه حکومتی از وجود يک رکن مهمّ علمی و معنوی،۲ـ جلوگيری از نفوذ چشمگير مردم آگاه، به ويژه طرفداران آل علی(عليه السلام). مأمون گمان میکرد با آمدن علی بن موسی الرّضا(عليه السلام) به ايران، ضمن پر شدن خلأ علمی و معنوی، با عَلَم کردن وليعهدی آن حضرت، در ظاهر به خواستههای طرفداران آل علی و پيروان امام هشتم جامه عمل پوشانده میشود و آرامشی در قلمرو حکومت ايجاد و راه بهره برداریهای سياسی هم هموار میگردد، يا دستکم با اين اقدام، سرپوشی روی کارهايی که شده و يا در شرف انجام است، گذاشته میشود.
مأمون میخواست، ضمن استفاده از موقعيّت علمی و اجتماعی حضرت رضا(عليه السلام)، کارهای او را تحت نظارت کامل خود قرار دهد. از طرف ديگر، با اين کار، میتوانست محبوبيّت قابل ملاحظه ای در ميان مردم بسياری که امام رضا را دوست میداشتند به دست آورد.
امام رضا(عليه السلام) برای اين که به مأمون و کارگزاران او بفهماند که از مقاصد نهانی و نقشههای طرح شده آگاهی دارد، ابتدا آن دعوت را نپذيرفت، ولی اصرار و تأکيدهای فراوانی انجام گرفت تا سرانجام، منجرّ به حرکت امام از مدينه به طرف مَروْ، مرکز خلافت اسلامی آن روز گرديد. امام(عليه السلام) طی مسافرتی به مکه، از طريق عراق، عازم خراسان شد.
از مکه تا بصره، قافله با تشريفاتی خاصّ به راه افتاد. هودجهای مجلّلِ دستگاه خلافت و وسايل مفصّل و اعجابانگيز دربار حکومت، که خود آنها جزء نقشههای طرح شده بود، همراهان امام را حمل میکرد. اين همراهان، شامل والی مدينه و گروهی از رجال و اشراف آن روز بودند. امّا امام رضا(عليه السلام) هيچ کس از افراد خانواده را همراه نياورد، حتّی يگانه فرزند عزيز خود محمّد، ملقّب به جواد را هم در مدينه گذاشت و خود به تنهايی، راهی سفر به ايران شد. امام(عليه السلام) در طول راه حجاز تا بصره، در هر شهری به مناسبتی، با مردم مذاکراتی داشت. از بصره تا خرّمشهر از راه آب و از خرّمشهر به اهواز و سپس از راه اراک، ری و نيشابور، مسافرت ادامه يافت. سرانجام، روز ۱۰ شوّال ۲۰۱ هجری قمری اين قافله به مرو رسيد.
حضرت رضا(عليه السلام) در مرکز خلافت اسلامی با دانشمندان مختلف آن زمان، به ويژه رهبران مذاهب و اديان غير اسلامی، مناظرات و مباحث علمی جالبی داشتهاند. همه علمای مذاهب و صاحبان افکار و آرای مختلف، به بزرگواری و احاطه علمی آن حضرت ـ که در مواقع لزوم هم با همان زبان و اصطلاحات خاصّ و حتّی از منابعِ دينی خود آنان صحبت میکرد ـ اقرار و اعتراف کردهاند.
آنچه در همه اين موارد چشمگير بود اين بود که تمام کسانی که با آن حضرت رو به رو میشدند و مباحثاتی انجام میدادند، در برابر کمالات معنوی امام(عليه السلام) تسليم میشدند و جز قبول حقّ و اقرار و اعتراف به مقام شامخ علمی امام(عليه السلام) و صحّت مطالبی که میفرمود، چاره ای نداشتند. اين مسأله خود موجب شهرت فوق العاده آن حضرت در زمينه احاطه کامل علمی و شايستگی همه جانبه از نظر رهبری میشد.
مجموعه مناظرات حضرت رضا(عليه السلام) با دانشمندان زرتشتی و مادّيگرايان و اسقفهای بزرگ کاتوليک و علمای بزرگ يهود، در کتاب پرارج و گرانبهای الإحتجاج، تأليف ابی منصور احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی، از علمای قرن ششم هجری، نقل گرديده است.
از درسها و مطالب آموزنده حضرت رضا(عليه السلام) مطالبی توسّط دانشمندان بزرگوار اسلامی جمع آوری گرديده، از جمله کتاب عيون اخبار الرّضا و نيز کتاب علل الشّرايع که در آن از حکمت و مصالحی که در مورد احکام و دستورهای علمی اسلام، فوائد و آثار آنها از امام(عليه السلام) رسيده ياد شده است. اين دو کتاب به وسيله مرحوم شيخ صدوق تأليف گرديده است.
کتابهای ديگری نيز مانند طبّ الرّضا يادگار آن حضرت است که هر يک در جای خود، کمالات و بزرگواری آن امام عزيز را معرّفی میکند.