|
![]() |
فرازی از نامه 31 نهج البلاغه نامه 31نهج البلاغه از سفارش هاى آن گرامى است به حسن بن على (ع) كه پس از مراجعت از صفين در منطقه «حاضرين» براى فرزندش نوشت. «خوانندگان ارجمند توجه داشته باشند كه عبارات حضرت امير المؤمنين (ع ) جنبه ارشادى براى سايرين دارد و امام مجتبى عليه السلام مخاطب ظاهرى مىباشد.» پسرم: اگر فهم چيزى از اين مسائل برايت مشكل بود آن را به نادانى خود به حساب آور زيرا كه وقتى خلق شدى چيزى نمىدانستى و بعد دانا گشتى و چه قدر زيادند چيزهايى كه نمىدانى و در باره آنها سرگردانى و فكرت به جايى نمىرسد ولى بعد آن را مىدانى و متوجه مىشوى، بنا بر اين به كسى اعتصام جوى كه ترا خلق كرده و روزيت داده و اندام موزونت بخشيده. پس فقط بنده او باش و به او شور و شوق داشته باش و تنها از او بترس. و بدان پسرم، كه هيچ كسى همانند رسول اللَّه (ص) از خداوند تبارك و تعالى خبر نداده بنا بر اين راضى باش كه آن گرامى را رهبر خويش قرار دهى و براى نجات خود پيشوايىاش را بپذيرى من در نصيحت كردن تو كوتاهى نكردم و تو هر چه كه تلاش كنى در باره نفس خويش بينديشى، به اندازه انديشيدن من در حق تو نخواهى رسيد. بدان پسرم: اگر پروردگارت شريكى داشت پيامبرانش نزد تو مىآمدند و آثار قدرت و سلطنت او را مىديدى و به كارها و صفاتش آگاه مىشدى و لكن خداى تو يكى است، همان طور كه خود، خويشتن را توصيف فرموده است. هيچ كس ضد سلطنت و سيطره او نيست او هميشگى و ازلى است. اوّل مىباشد قبل از هر چيز و او را اوليت نيست آخرى مىباشد بعد از هر چيز و او را آخريت نيست. او بزرگتر از آن است كه ربوبيّتش در قلب و ديده انسانى جاى گيرد و هنگامى اين مطلب را دانستى كار را آن طور بجا آور چنانچه سزاوار است از چون تويى با كوچكى منزلتت و كمى توانايى و زيادى ناتوانى و بسيارى نيازمندى به پروردگارش در طلب بندگى و نگرانى از عقوبتش و ترس از غضبش، چرا كه پروردگارت تو را امر نفرموده مگر به نيكوكارى و نهى نفرموده مگر از زشتكارى پسرم، من ترا از دنيا و حالات آن و از بين رفتن و دگرگون شدنش با خبر ساختم و نيز از جهان آخرت و آن چه براى اهلش آماده شده آگاه نمودم و برايت مثالها زدم كه دنيا را با آزمايش شناختهاند داستان مسافرينى است كه در جايى تنگ و ناراحت كننده منزل كردهاند كه از آب و آبادانى خبرى نيست و قصد دارند به جايى بروند سرشار از نعمت و محلى پرآب و گياه در نتيجه رنج سفر را تحمل كرده دورى يار و ناگوارى خورده و خوراك را بر خود هموار نموده تا به خانه وسيع و جاى آسايش خويش برسند. به همين جهت از آن ناراحتىها احساس درد و رنج نمىكنند و هزينهاى كه پذيرفتند تاوان به حساب نياورند و هيچ چيز برايشان شيرينتر از اين نيست كه به منزل جاودانى خويش نزديك شدهاند و به وصال نايل گشتهاند و داستان آنكه فريب دنيا را مىخورد داستان مردمى است كه در خانه پرآب و گياه و لبريز از نعمت بودهاند و دلخواه آنها نبوده و بعد به منزلى آمدهاند كه تنگ و ناراحت كننده است و هيچ چيز برايشان سختتر از اين نيست از جايى كه هستند جدا شوند و رسيدن به مكانى كه بدان وارد شدهاند.
|
|
![]() |
© 2003 www.momenin.org