|
|
|
|
همقدم با كاروان قسمت
اول
فرمود: به گمانم اميرآنان مرده
است و ميخواهند قبل از
آنكه مردم بفهمند از ما بيعت بگيرند؛ ابن زبير گفت: من هم
جز اين گماني ندارم. امام
حسين(ع) تعدادي از بنيهاشم را با خبر ساخت و براي آنكه
وليد، خيال جسارت و اجبار
حضرت به سرش نزند آنها را همراه خود به در خانه وليد
بردند. . حضرت اباعبدالله- عليه السلام- در ملاقاتهايي كه با وليد و مروان داشتند ضمن اعلام مخالفت با يزيد و حكومت نامشروعش، علت اين مخالفت را هم بيان مينمودند. يعني حسين- عليه السلام- هم خودشان را معرفي كردند و هم يادآور فسق يزيد ميگشتند. بناي حسين-عليه السلام- هدايت و دستگيري است، همانطور كه برنامه جدّ و پدرش- عليهما السلام- هم، همين بوده است و تمام انبياء - عليهم السلام- نيز براي آشنايي مردم با خدا آمدهاند. براي حسين- عليه السلام- فرقي نميكند يك نفر يا هزاران نفر، چه آن شخص از شيعيان و دوستان باشد، چه از دشمنان ايشان، مثل مروان و وليد. او ميخواهد هر كه هدايت شده، به راه صواب عمل ميكند با اختيار، با دليل و از طريق حجّت و بيّنه باشد، و هر كه هلاك ميشود او نيز از روي برهان و حجّت باشد، بنابراين به آنها ميفرمايد: «انا اهل بيتالنبوه و معدن الرساله و مختلف الملائكه و بنا فتح الله و بنا ختم الله» همانا ما خاندان پيامبري، معدن و محل رسالتيم و خانه ما است كه جايگاه رفت و آمد ملائكه ميباشد و خدايتعالي از ما شروع ميكند و به ما ختم مينمايد، اما يزيد چه؟ يزيد مردي شرابخوار است و چه انسانهاي بيگناهي كه او قاتل آنها است، ابايي از فساد و فسق علني ندارد و بدينروي منِ حسين و مثل من، با چون يزيدي همراه نخواهد شد. و كدام انصاف و وجداني حكم ميكند كه حسين- عليه السلام- تابع و پيرو يزيد فاسق باشد؟ اما آيا حضرت سيدالشهداء- عليه السلام- از غيب، اخباري را به آنها گفتهاند؟ آيا فقط حسين- عليه السلام- فسق و فجور يزيد را ميدانند و سايرين بيخبرند؟ آيا مردم يزيد را نميشناسند؟ ظلم و فسق و فساد او براي مردم مخفي مانده است كه حسين- عليه السلام- را تنها گذاشتند و در مقابل ظلم دستگاه حاكم ساكت و نظارهگر بودند؟
بدرستيكه اينگونه نبود و اكثر مردم به خوبي متوجه وضع يزيد، در
فساد و گمراهي بودند و عدّه
زيادي هم در ابتدا، اعلام همراهي با حسين- عليه السلام-
نمودند، اما وا اسفا كه از
درون تهي شده بودند، يعني آنچنان معاويه در اين بيست
سال بر روي مغز و روح آنها
كار كرده بود، آنقدر آنها را به دنيا و ظواهر مادّي
مشغول كرده بود و فكر آنها
را متوجه پيشرفت مادي و برتريجويي نموده بود كه حتي
حساسيت آنها نسبت به ظاهر
دين هم كم شده يا بطور كلي از بين رفته بود؛ بعد از رحلت
حضرت پيامبر- صلي الله عليه
و علي آله- هر چند باطن و حقيقت دين، يعني همان توحيد و
نفي شرك و شخصپرستي، تحت
ولايت حضرت اميرالمؤمنين- عليه السلام- را كنار گذاشتند،
اما همچنان ظواهر احكام
اسلام براي مردم محترم بود، بگونهاي كه پيرمردي در مسجد،
خليفه دوم را تهديد ميكند،
اگر عمل خلاف شرعي انجام دهد گردن او را ميزند! و
بارها و بارها حتي زنان هم
او را متوجه احكام اسلام ميكردند، اما آن انحراف اوليه
به تدريج با خلافت معاويه
كه هدفي جز رياست و حكومت نداشت به جايي رسيد كه مردم،
فسق حكومت را ميديدند اما
كاري نميكردند، ميديدند كه عمّال نظامي و امنيتي حكومت
چگونه افراد مصلح و
بزرگواري چون ميثم تمار و رشيد هجري را به زندان مياندازد يا
ميكشد، اما دريغ از
اعتراضي، حتي به زبان؛ ديدند كه زياد خبيث، هزاران نفر از
شيعيان را دستگير و يا به
قتل ميرساند، اما همه اين ظلمها و فسادها را توجيه
ميكردند و به زندگي چند
روزه خويش فكر ميكردند! و اينگونه شد كه يزيد فاسق و فاجر
به عنوان جانشين و خليفه
رسول خدا-صلي الله عليه و علي آله- به رياست و حكومت
ميرسد! شخصي كه هيچ
اعتنايي به دين ندارد و بهشت و جهنم و قيامت را آشكارا رد
ميكند، ميخواهد مجري
احكام اسلام باشد! ميخواهد مردم را با اسلام و خدا آشنا
كند! ألا و لَعنۀُ اللهِ عَلي القَومِ الظّالِمين و سَيَعلَمُ الَّذينَ ظَلَموا أيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبون.
|
|
|
|
© 2003 www.momenin.org