همقدم با كاروان قسمت دوم

مردم شام توسط معاويه و اطرافيانش، با اسلام آشنا شده‌اند؛ چراكه از وقتي شام توسط مسلمانان از روم جدا شده بود، معاويه توسط خليفه دوم والي آنجا گشته بود و به همين خاطر، متأسفانه تابع و مطيع معاويه و بعد از او يزيد بودند؛ اما در باره حجاز، كوفه، بصره و ساير بلاد حكومت پهناور اسلام در آن روزگار، وضع متفاوت است و معلوم است كه يزيد با اين مناطق در حكومت نامشروعش مشكل داشته باشد؛ البته اين مسأله فقط به جهت حق‌طلبي مردم اين مناطق نيست، يعني همگي كه دنبال حسين بن علي-عليهما السلام- نيستند، بلكه عدّه‌اي مي‌گويند: اگر خلافت ارثي شده است و يزيد بعد از معاويه به خلافت مي‌رسد، چرا فرزندان خلفاي سابق خلافت را به ارث نبرند؛ به همين خاطر براي اقتدار يزيد مهم بود كه عبدالرحمن بن ابي‌بكر(فرزند خليفه اول) عبدالله بن عمر(فرزند خليفه دوم) عبدالله بن زبير(فرزند يكي از اصحاب و سابقين در اسلام) در كنار حضرت سيّدالشهداء-عليه السلام- همراه او باشند.

بنابراين در نامه به والي مدينه، در باره اخذ بيعت از اين افراد نيز دستور آمده بود.

رفتار و سرنوشت اين شخصيت‌ها، در كنار قيام حضرت اباعبدالله-عليه السلام- براي همه مؤمنين درس‌ها و نكات آموزنده‌اي دارد كه در جاي خود سزاوار است به آن پرداخته شود.

عبدالله بن زبير نه تنها بايزيد بيعت نكرد بلكه افرادي را هم، اطرافش جمع كرد تا به مبارزه با حكومت اموي بپردازد.

اما بيعت نكردن او، غير از بيعت نكردن امام حسين-عليه السلام- است.

او مخفيانه و از بي‌راهه رفت.

به حضرت عرض كردند يا حسين شما هم مانند عبدالله بن زبير از راه فرعي برويد، فرمودند كه نمي‌خواهم فرار كنم، حركت من براي هدايت است نه براي اينكه از كسي فرار كنم.

حسين-عليه السلام- از كسي نمي‌ترسد و اگر هم دنبال حضرت مي‌آمدند تا به زور بيعت بگيرند، در همانجا دفاع مي‌نمودند.

عبدالله بن زبير از بي‌راهه به مكّه رفت و بعد هم همراه حسين-عليه السلام- نشد و حتي حضرت را از رفتن به كوفه بر حذر مي‌داشت و مي‌گفت اگر حضرت در مكّه بمانند در امان خواهند بود، حضرت در پاسخ مي‌فرمودند:

« اين مرد به من مى‏گويد تو نظير يكى از كبوتران حرم باش، در صورتى كه اگر من در فاصله يك ذراع از حرم كشته شوم براى من محبوب‌تر است از اينكه در يك وجب فاصله با آن شهيد شوم.

ما احترام حرم خدا را از بين نمي‌بريم و اين عمل را انجام نمي‌دهم كه به وسيله ما حرمت آن ضايع شود.

اگر در كربلا كشته شوم برايم محبوب‌تر است از اينكه در مكّه شهيد گردم.»

اشاره حضرت به وقايعي است كه در آينده به سبب ابن زبير اتفاق مي‌افتد، چراكه بعد از شهادت حضرت و ناآرامي‌هايي كه در همه جا به خصوص كوفه و مدينه و مكّه به وجود آمد، ابن زبير در مكّه ماند و كنترل آنجا را به دست گرفت و سه سال بعد از شهادت حضرت، كه يزيد به مكّه حمله كرد، حرمت حرم امن خداي‌تعالي را شكستند. ابن زبير هم حركت كرد اما رفتار او كجا، قيام حضرت سيّدالشهداء-عليه السلام- كجا؛ نظرِ ابن زبير، رياست و حكومت بود همچنان‌كه از مسبّبين جنگ جمل، در زمان حضرت علي-عليه السلام- نيز همين ابن زبير مي‌باشد.

او مردم را به خودش دعوت مي‌كرد نه به خداي‌تعالي، داعي خودش بود؛ يعني اينكه هيچ نصبي از طرف پروردگار نداشت، از طرف پيامبر اكرم-صلی الله عليه و آله- نداشت، از طرف اميرالمؤمنين-عليه السلام- نصب نشده بود، منصوب هيچ‌كس نبود به عبارت ديگر، دليلي و برهاني از طرف خدا براي دعوت مردم به خودش نداشت؛ اما حسين-عليه السلام- مردم را دعوت به خدا مي‌نمايد،

اگر مي‌گويد من امامم دليل دارد، از علي-عليه السلام- دليل دارد، از رسول خدا-صلی الله عليه و آله- حجّت دارد، از خداي‌تعالي بيّنه دارد، آن علمش، آن معجزات و كراماتي كه دارد، احاطه‌اش به قرآن و سنت، فضايل اخلاقي‌اش، همه و همه، دليل حضرت مي‌باشد.
اما عبدالله بن عمر، او كسي است كه معاويه در سفارش به يزيد، درباره او مي‌گويد: اگر بيعت نكرد به او سخت نگير كه در مواقع حسّاس همراه تو خواهد بود و قلباً با تو مي‌باشد؛ همان طور هم شد، يعني هنگامي كه حضرت حسين بن علي-عليهما السلام- به شهادت رسيدند و مردم در مدينه آشوب كردند و عليه يزيد قيام نمودند، اين عبدالله بن عمر بستگانش را جمع كرد و به آنها گفت:

مردم، من از رسول خدا شنيده‌ام كه فرمود هر كس نقض عهد كند در قيامت چه مي‌شود و شما با يزيد بيعت كرده‌ايد، پس نقض عهد نكنيد و هر كس اين كار را كرد من رابطه‌ام را با او قطع مي‌كنم!

وعدّه‌اي را كنار كشاند.

بعدها هم ماجراي بيعت شبانه او با پاي حجّاج و ذلّت و خواريش شنيدني است.

او همان كسي است كه هنگام خروج حضرت امام حسين-عليه السلام- از مكّه به سمت كوفه، خدمت حضرت رسيد و عرض كرد:

با اين مردم گمراه صلح و سازش كن و خودت و مردم را بكشتن مده! حضرت در جواب فرمودند:

« آيا نمي‌دانى كه بنى‌اسرائيل از موقع طلوع فجر تا طلوع شمس هفتاد پيغمبر را شهيد كردند و پس از اين جنايات وارد بازار شدند و مشغول خريد و فروش گشتند! گويا، اصلا مرتكب جنايتى نشده باشند.

اما با همه اين جنايات، خدا در نابود كردن آنان تعجيل نكرد، ولى بعد، به شدت از آنان مؤاخذه نمود. اى ابو عبدالرحمن از خدا بترس و از يارى كردن من خوددارى مكن»

او همراهي نكرد، اما از حضرت خواست اجازه دهد جاي بوسه حضرت رسول-صلی الله عليه و آله- بر سينه مبارك امام حسين-عليه السلام- را ببوسد!!
آري هنگامي كه ظلم و فساد در جامعه‌اي فراگير مي‌شود، عدّه‌اي به فكر زندگي خويش هستند و با مصلحت‌انديشي، سكوت اختيار مي‌كنند و حتي بدتر كمك حكومت فاسد هم مي‌كنند.

عدّه‌اي هم هرچند اعتراض مي‌كنند، اما در باطن داعي به خودشان هستند؛

يعني ظلم و فساد اقتصادي، اجتماعي و سياسي موجود را بهانه‌اي براي مطرح كردن خود و برتري‌جويي قرار مي‌دهند و براي هدفشان، استفاده از هر وسيله‌اي را مباح مي‌دانند، به هر طريقي سعي در جمع كردن توجّه‌ها به سمت خود مي‌باشند.

اما حضرت سيدالشهداء-عليه السلام- بي‌توجه به سكوت امثال عبدالله بن عمر، و اعتراض و اغتشاش امثال عبدالله بن زبير، تكليف خودشان را فقط با توجّه به رضاي خدا انجام مي‌دهند، حضرت بعد از قدم اول در مبارزه خود، يعني اعلام علني زير بار نرفتن، نسبت به نمايش ساختگي انتخاب يزيد به عنوان خليفه رسول خدا-صلی الله عليه و آله- قدم دوم را يعني متوجّه ساختن مردم نسبت به فساد حكومت و اعمال خلاف شرع آنها، با نامه‌نگاري به مردم شهرهاي مختلف و بياناتشان در خود مكّه، شروع مي‌كنند .

ألا و لَعنۀُ اللهِ عَلي القَومِ الظّالِمين و سَيَعلَمُ الَّذينَ ظَلَموا أيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبون.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

© 2003  www.momenin.org