همقدم با كاروان قسمت ششم

حضرت ابا عبد الله الحسین-علیه السلام- در سوم یا پنجم شعبان المعظّم به مکّه رسیدند و در مدت چهار ماهی که در مکّه بودند، در دیدارها، خطبه‌ها و نامه‌هایی که فرستاند، وضع خودشان را از جهت حرکت و قیام بیان نمودند؛ همچنین انحرافاتی را که در امت اسلامی به واسطه حکومت معاویه و بعد از او یزید پديد آمده بود،آشکار ساختند، به گونه‌ای که تقریباً تمام شهرهای مهم، و افراد سرشناس متوجه قیام حضرت شدند؛ این اهمیت دارد که مردم ملتفت شدند حسین-علیه السلام- بیعت نکرده، و فهمیدند که یزید قابلیت برای خلافت ندارد، و حسین-علیه السلام- کسی که عزیز پیغمبر-صلي الله علیه و آله- است، و فرزند علی-علیه السلام- و فرزند فاطمه زهرا-سلام الله عليها- و محبوب خداي‌تعالی است، بهترین شخص برای رهبری است؛ البته فهمی که داشتند به قدری نبود که بخواهند از همه چیز بگذرند و خود را فدای حسین-علیه السلام- و اسلام بکنند، اما لااقل فهمیدند که حسین-علیه السلام- حکومت شخص فاجر، فاسق، و شراب‌خواری چون یزید را نمی‌پذیرند.

بالاخره نزدیک به دوازده هزار نامه که بعضی از طرف چند نفر است و امضاهای متعددی دارد، برای حضرت نوشتند که ما امام نداریم و شما یا حسین-علیه السلام- تشریف بیاورید تا خدا ما را به وسیله شما هدایت کند و به حق برساند.

حضرت در نامه‌ای که به اهل کوفه می‌نویسند، امامت و ولایت را ترسیم می‌نمایند؛ همان چیزی که هر شخص با انصافی متوجه است، هر صاحب وجدانی و هر صاحب عقلی، آنرا می‌فهمد، حضرت آنرا بیان می‌فرمایند.

امام، رهبر و زمامدار جامعه اسلامی، باید بر طبق قرآن حکم کند، عادل باشد، مجری احکام دین خدا باشد و خود را در ذات خدا حبس کرده باشد:

«فَلَعَمْرِي مَا الْإِمَامُ إِلَّا الْحَاكِمُ بِالْكِتَابِ الْقَائِمُ بِالْقِسْطِ الدَّائِنُ بِدِينِ الْحَقِّ الْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَى ذَاتِ الله»

اين يك واقعيتي است كه حضرت مي‌فرمايند، اگر بنا هست كسي خليفه پيغمبر باشد، خوب اين سيره رسول خدا-صلي الله علیه و آله- و اين هم كتابش، بايد به قرآن عمل كند؛ اگر به كتاب خدا و سنت رسول خدا عمل نكند هر كه مي‌خواهد باشد، امام باشد، جانشين امام باشد، ديگر معتبر نيست؛ اول خودش بايد عامل باشد.

جانشيني و نيابت رسول خدا به چه معناست؟

يعني كسي كه دعوت به قرآن مي‌كند، حال اگر خودش عامل نباشد، چگونه مي‌تواند ديگران را به قرآن دعوت كند.

بعد امام بايد «الْقَائِمُ بِالْقِسْطِ» باشد، بايد به عدالت راه برود؛ نمي‌شود كسي كه حكم به قسط و عدالت نمي‌كند، جانشين پيامبر باشد؛ خدا حكم به عدالت مي‌كند، پيامبرش اينگونه است، پس جانشين پيامبر هم، امام هم، نائب امام هم، بايد آخذ به قسط، براي خودش و ديگران باشد؛ چنين شخصي بايد روشش، روش عدالت باشد، نه روشي كه خودش بخواهد؛ عدالت كجاست؟

عدالت نفسي است كه با رسول خدا-صلي الله علیه و آله- متصل باشد، مثل علي-علیه السلام- و ساير ائمه اطهار-علیهم السلام- كه متصل به پيغمبر هستند، او را مي‌شود گفت عادل، كجا معاويه و يزيد بودند. امام كسي است كه

«الدَّائِنُ بِدِينِ الْحَقِّ»

دينش به حق باشد، نه باطل؛ او بايد از توهّمات و تخيّلات بيرون آمده باشد، اگر روشش، گفتارش، غير حق است، ذره‌اي باطل در او باشد، ديگر صلاحيت رهبري ندارد؛ چه كسي حق است؟

«الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ وَ عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ مَنْ أَطَاعَ عَلِيّاً رَشَدَ وَ مَنْ عَصَى عَلِيّاً فَسَد»

ميزان علي-علیه السلام- است، كسي كه مي‌فرمايد اگر پرده‌ها كنار رود، يقين و علم علي زياد نمي‌شود، يعني هيچ، هيچ فاصله‌اي با حق ندارد؛ امام اينگونه است؛ حضرت مي‌فرمايد:

«الْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَى ذَاتِ الله»

كه معناي بلندي دارد؛ كسي مي‌تواند امام باشد كه خودش را بر ذات خدا حبس كرده باشد؛ من هستم و تو يا خدا، هر جور كه تو بخواهي، من هم حاضرم؛ يعني همان رضا وتسليم، همان كه امام حسين-علیه السلام- هنگام خروج از مكه به سمت كوفه و كربلا فرمودند:

«رِضَى اللهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْت»

بايد امام نسبت به خداي‌تعالي اينگونه باشد؛ امام مي‌خواهد مردم را وارد در رضا و تسليم نمايد، اگر وضع خودش اينگونه نبود، چطور مي‌تواند هادي ديگران باشد؛

«ذات نايافته از هستي بخش چون تواند كه بود هستي بخش»

 كسي كه خودش گرفتار است، دائم به خداي‌تعالي تعرّض مي‌كند، دائم چون و چرا دارد، آن وقت آيا او مي‌تواند هادي مردم باشد؟

مردم را به رضا و تسليم دعوت كند ؟

رهبر مردم، راهبر مردم به سمت تسليم در مقابل پروردگار باشد؟

حسين-علیه السلام- مي‌خواهد همين حكم فطري، همين صداي و جدان مردم را كه به خاطر غفلت‌ها، به خاطر حب دنيا، كم فروغ شده است، اعتلا بخشد، و حكومت مستبد و نامشروع يزيد را به سبب اعمال وحشيانه و غير اسلامي و غير انساني در روز عاشورا و بعد از آن، مفتضح سازد.

ألا و لَعنهُ اللهِ عَلي القَومِ الظّالِمين و سَيَعلَمُ الَّذينَ ظَلَموا أيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبون.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

© 2003  www.momenin.org