همقدم با كاروان قسمت هفتم

حضرت امام حسین(ع) بعد از آمدن نامه‌های متعدد از کوفه، جناب مسلم بن عقیل را برای بررسی شرایط، در پانزدهم ماه مبارک رمضان، به سوی کوفه فرستادند؛ ماجرای هجوم اولیه مردم به سوی مسلم، و فرار و خیانت دسته‌جمعی آنها نسبت به ايشان، از عجایب روزگار و دارای نکات و عبرت‌های بسیاری است که در جای مناسب باید به آن پرداخته شود، به هر حال جناب مسلم به خاطر همان بیعت ابتدایی و اعلام جان‌فشانی مردم برای اسلام و در حمایت از حسین(ع)، نامه‌ای برای حضرت فرستاد که هجده هزار از اهل کوفه، با من بیعت کرده‌اند؛ هنگامی که اين نامه، در هشتم ذی‌الحجّه به دست حضرت رسید، ایشان آماده حرکت شدند و در جمع اطرافيانشان خطبه‌اي خواندند:

«الْحَمْدُ للهِ وَ ما شاءَ اللهُ وَ لا قُوَّهَ إِلَّا بِاللهِ»

الحمد لله، سپاس برای خداست، در هر جا و در هر زمانی، هر چه خوبی است، مخصوص خداست؛ ما جز نعمت، هیچ بدی از خدای‌تعالی ندیدیم، پس سزاوار است که تمام حمدها و ثناهای ما، برای او باشد و هر چه او بخواهد خیر است و خوبی؛ آنچه حسین(ع) می‌گوید، لفظ نیست، همه از جان حسین(ع) است، تمامش معناست؛

لا قوه الاّ بالله

هیچ نیرویی هم نیست، مگر به قدرت خداي‌تعالی؛ من که حسینم قوّه‌ام از خداست، جز من هم، هر که باشد نيز نیرویش از خداست.

«خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَهِ عَلَى جِيدِ الْفَتَاه»

هر کسی در این دنيا می‌آید، باید بمیرد؛ خدای‌تعالی خطاب به پیامبر(ص) می‌فرماید: «وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُون»

(انبیاء آیه 34)

آیا وقتی تو، که عزیزترین بنده نزد من هستی، خواهی مُرد، دیگران، زندگي جاويدان خواهند داشت.!

و باز می‌فرماید:

«أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ في‏ بُرُوجٍ مُشَيَّدَه»

(نساء آیه 78)

هر که باشید و در هر وضعی، مرگ هنگام خودش، شما را می‌یابد حتی اگر در پناهگاه‌ها و برج‌های محکم، پنهان شده باشید.

حضرت در این خطبه مرتب یادآور مرگ می‌شوند، و البته خبر از شهادت خود نیز می دهند؛ می‌خواهند بگویند:

ای مردم، اگر در مسلمانی خود راستگو هستید، نباید ترسی از مرگ داشته باشید؛ بنگرید و بیاندیشید که تکلیفتان چیست، آیا وظیفه شما در این موقعیت، این است که سکوت کنید و گوشه‌ای بنشینید؟

آیا نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود و نسبت به باطل، نهی و اعتراضی نمی‌گردد؟ آیا نمی‌بینید مدعیان دین‌داری، چگونه با ابزار دین به جنگ دین آمده‌اند؟

خلافت رسول خدا(ص) را تبدیل به پادشاهی کنند؟

آیا نمی‌اندیشید و نظر نمی‌کنید که چگونه سیره رسول خدا(ص) را در ایثار و فداکاری خود برای مردم، معکوس کرده‌اند؟

آيا اگر در اين هنگامه ظلم و فساد، مؤمني از خداي‌تعالي طلب مرگ كند، و خواهان لقاء پروردگار باشد، خرده‌اي بر او رواست؟

سپس حضرت می‌فرمایند که من، چون اجداد طاهرینم، هرگز از مرگ نمی‌هراسم:

«وَ مَا أَوْلَهَنِي إِلَى أَسْلَافِي اشْتِيَاقَ يَعْقُوبَ إِلَى يُوسُف»

وَلَه، به معنای حرص است، به معنای عشق هم آمده است، یعنی کسی که از شدت محبت، دیگر حالت حیرت به او دست داده است.

حضرت می‌فرمایند اینگونه من مشتاق دیدار جدم(ص) هستم، مشتاق دیدار پدر و مادرم-عليهما السلام- هستم، من كجا و ترس از مرگ كجا:

«وَ خُيِّرَ لِي مَصْرَعٌ أَنَا لَاقِيه»

که برای من، مَصْرَع و محل دفنی آماده شده است، که به آن خواهم رسید؛ در همین خطبه و غیر آن، پیاپی حضرت خبر از شهادت خود می‌دهند، می‌خواهند تذکر دهند که حسین پسر رسول خدا(ص)، با آنکه می‌داند کشته می‌شود و کسی به یاری او نمی‌آيد، با این حال، با اختیار خود، با اشتیاق و عشق، به قتلگاه خویش می رود.

آیا نباید در فکر فرو رویم که چرا این کار را می کند؟

 نباید اندیشه کنید که حسین کیست، قاتلان او چه کسانی هستند؟

علت قیامش چیست؟

آری تکلیف حسین(ع) است که خروج کند، قیام نماید و حکومت ظالم و فاسد را نشانه بگیرد، و آنرا در مرکز، و میان هوادارانش، رسوا و مفتضح کند؛ اسلام و قرآن و سنت رسول خدا(ص) و سیره علی مرتضی(ع) را زنده کند، و مردم را از خواب غفلت بیدار نمايد، نه مردم آن روزگار، که تا قیامت، هر حرکتی و هر قیامی كه مسيرش حق‌طلبي و ظلم‌ستيزي است، در تمامي دنیا، به برکت قیام حضرت اباعبدالله الحسین(ع) خواهد بود، و قیام منتقم کربلا، مهدی موعود-عجل الله تعالی فرجه الشریف- به یقین و بطور حتم، زمانی خواهد بود که مردم سراسر دنیا، نسبت به قیام حضرت حسین بن علی-عليهما السلام- متوجه شوند، و برای آنها علت قیام، و نحوه حرکت و خروج حضرت، معلوم شود.
حضرت می‌فرمایند:

«كَأَنِّي وَ أَوْصَالِي يَتَقَطَّعُهَا عُسْلَانُ الْفَلَوَاتِ بَيْنَ النَّوَاوِيسِ وَ كَرْبَلَاءَ فَيَمْلَأَنَّ مِنِّي أَكْرَاشاً جُوفاً وَ أَجْرِبَهً سُغْبا»

مثل اینکه می‌بینم که بندهای بدنم، به وسیله گرگ‌های بیابان میان نواویس و کربلا، تکه تکه شده است، و شکم‌هایشان را از گوشت بدن من پر می‌کنند، آن افرادی که می‌آیند، گرسنگانی هستند که برای شهوت، برای صبحانه‌ای، وای که برای چند عدد خرما، می‌آیند و مرا می‌کشند.

هر چند عده‌ای از آنها، در ابتدا برای رضای خدا آمده بودند تا پسر رسول خدا(ص) را مجبور کنند دست از اغتشاش بردارد و با یزید، بیعت کند.

درست است که ابن زیاد ملعون، با حیله و مکری که داشت ریاست سپاه کوفه را به فردی که تاحدودی وجیه المله است،فردی که نه سابقه دشمنی با علی(ع) دارد، نه سابقه دشمنی با دشمن علی(ع)، یعنی عمر سعد، پسر یکی از سرشناسان عرب و به اصطلاح، سرداران اسلام، می‌سپارد تا به خیال خود، در مقابل شهرت و عظمت و سابقه حسین(ع)، فردی معتبر را قرار داده باشد و در دل مردم ظاهر‌اندیش و ظاهربین، که از اسلام، دلخوش به نماز و روزه‌ای بودند، و نهایت سعیشان، رفتن به حج و زیارتی و تلاوت قرآنی بود، و جز تقلیید کورکورانه و صداهای بلند و گوش‌خراش جاهلی و متعصبانه، در ردّ این و آن، چیزی نداشتند، شبهه‌ای بیاندازد.

درست است که ابن زیاد ملعون با چند کیسه زر، شریح قاضی، این پیرمرد خرفت، متحجّر، مقدّس‌مآب، جاهل و دنیاطلب را فریفت، تا به خاطر اینکه حسین(ع) آرامش مردم را به هم ریخته است، وحدت صفوف مسلمانان را خدشه دار کرده، بر ولیّ امر مسلمین خروج کرده است و البته دست به فتنه‌انگيزي زده است.

حکم به اباحه خونش دهد، اما با وجود همه این نیرنگ‌ها، حضرت سیدالشهداء(ع) به خصوص در روز عاشورا، برای همه مشخص کردند که برای چه آمده‌اند، حرفشان چیست، دشمنانش چه صفاتی دارند و حقیقت اسلام کدام است.

بنابراین هر که در جبهه باطل ماند و هلاک شد، به تحقیق از روی بیّنه و حجّت بوده است، و راه ضلالت و گمراهی را به اختیار خودش پیموده است.

وَ لَعنهُ اللهِ عَلي القَومِ الظّالِمين و سَيَعلَمُ الَّذينَ ظَلَموا أيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبون.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

© 2003  www.momenin.org