نامه 31 ‏نهج‏ البلاغه قسمت ششم

«خوانندگان ارجمند توجه داشته باشند كه عبارات حضرت امير المؤمنين (ع ) جنبه ارشادى براى سايرين دارد و امام مجتبى عليه السلام مخاطب ظاهرى مى‏باشد.»

تلخى نوميدى بهتر است از دست طلب پيش مردمان دراز كردن .

پيشه‏ ورى با پارسايى به از توانگرى آلوده به گناه .

آدمى بهتر از هر كس ديگر نگهبان راز خويش است .

بسا كسان كه بكوشند و ندانند به سوى چه زيانى پيش مى ‏تازند .

پرگو همواره ياوه‏ سراست .

آنكه مى ‏انديشد ، چشم بصيرتش بينا شود .

با نيكان بياميز تا از آنان شمرده شوى .

از بدان بپرهيز تا در شمار آنان نيايى .

بدترين خوردنيها چيزى است ، كه حرام باشد .

ستم بر ناتوان نكوهيده‏ترين ستم است .

جايى كه مدارا ، درشتى به حساب آيد ، درشتى ، مدارا شمرده شود .

بسا كه دارو سبب مرگ شود و بسا دردا كه خود دارو بود .

بسا كسا كه در او اميد نصيحتى نرود و نصيحتى نيكو كند و كسى كه از او نصيحت خواهند و خيانت كند .

زنهار از تكيه كردن به ديدار آروزها ، كه آرزو سرمايه كم خردان است .

عقل ، به ياد سپردن تجربه ‏هاست .

بهترين تجربه تو تجربه ‏اى است كه تو را اندرزى باشد .

فرصت را غنيمت بشمار ، پيش از آنكه غصه ‏اى گلوگير شود .

چنان نيست كه هر كه به طلب برخيزد به مقصود تواند رسيد و چنان نيست كه هر چه از دست شود ، دوباره ، بازگردد .

از تبهكارى است ، از دست نهادن زاد راه و تباه كردن آخرت .

هر كارى را عاقبتى است .

آنچه تو را مقدر شده خواهد آمد .

بازرگان دستخوش خطر است .

بسا اندك كه از بسيار بارورتر بود .

در دوست فرومايه و يار بخيل فايدتى نيست .

سخت مكوش با زمانه چندانكه ، مركب آن رام و مطيع توست و تا سود بيشتر حاصل كنى ، خطر را به جان مخر .

زنهار از اينكه مركب ستيزه‏جويى تو را از جاى بركند .

اگر دوستت پيوند از تو گسست ، پيوستن او را بر خود هموار سازد و چون از تو رخ برتافت تو به لطف پيوند روى آور و چون بخل ورزيد ، تو دست بخشش بگشاى و چون دورى گزيد ، تو نزديك شو و چون درشتى نمود ، تو نرمى پيش آر و چون مرتكب خطايى شد ، عذرش را بپذير ، آنسان ، كه گويى تو بنده او هستى و او ولى نعمت تو .

ولى مباد كه اينها نه به جاى خود كنى يا با نااهلان نيكى كنى .

دشمن دوست را دوست خود مشمار كه سبب دشمنى تو با دوست گردد .

وقتى كه برادرت را اندرز مى ‏دهى چه نيك و چه ناهنجار ، سخن از سر اخلاص گوى و خشم خود اندك اندك فرو خور كه من به شيرينى آن شربتى ننوشيده‏ام و پايانى گواراتر از آن نديده ‏ام .

با آنكه ، با تو درشتى كند ، نرمى نماى تا او نيز با تو نرمى كند .

با دشمن خود احسان كن كه آن شيرينترين دو پيروزى است ، انتقام و گذشت .

اگر از دوست خود گسستن خواهى ، جايى براى آشتى بگذار كه اگر روزى بازگشتن خواهد ، تواند .

اگر كسى درباره تو گمان نيك برد، تو نيز با كارهاى نيك خود گمانش را به حقيقت پيوند . به اعتمادى كه ميان شماست ، حق دوستت را ضايع مكن ، زيرا كسى كه حق او را ضايع كنى ، ديگر دوست تو نخواهد بود .

با كسانت چنان كن كه بى‏بهره‏ترين مردم از تو نباشند .

با كسى كه از تو دورى مى ‏جويد ، دوستى مكن .

و نبايد دوست تو در گسستن پيوند دوستى ، دليلى استوارتر از تو در پيوند دوستى داشته باشد.

و نبايد انگيزه ‏اش در بدى كردن به تو از نيكى كردن به تو بيشتر باشد .

ستم آنكه بر تو ستم روا مى ‏دارد در چشمت بزرگ نيايد ، زيرا در زيان تو و سود خود مى ‏كوشد .

پاداش كسى كه تو را شادمان مى ‏سازد ، بدى ‏كردن به او نيست .

و بدان ، اى فرزند ، كه روزى بر دو گونه است : يكى آنكه تو آن را بطلبى و يكى آنكه او در طلب تو باشد و اگر تو نزد او نروى او نزد تو آيد .

چه زشت است فروتنى هنگام نيازمندى و درشتى به هنگام بى ‏نيازى .

از دنيايت همان اندازه بهره توست كه در آبادانى خانه آخرتت صرف مى ‏كنى .

اگر آنچه از دست مى ‏دهى ، سبب زارى كردن توست پس به هر چه به دستت نيامده ، نيز ، زارى كن .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

© 2003  www.momenin.org